سمت خدا نقویان

سمت خدا نقویان

پیامبر ص الگوی بدون استثنا

درباره ی مبعث و پیامبر توضیح دهید .

من هم فکرمی کنم مبعث حضرت رسول موضوع خوبی است و مردم کشور با اینکه مسلمان هستند و سالها است از وقتی که بدنیا می آیند و از مادر شیر می خورند و با نغمه های پدر آشنا می شوند ، از اسمهایی که روی فرزندانشان می گذارند گرفته تا راه و روش زندگی ، ایشان همیشه با این مفاهیم و معانی زیبا عجین بوده است . هنگامی که پدر می خواهد از زمین بلند شود می گوید : بگو یا علی ، خدای نکرده اگر حادثه ای پیش بیاید می گوید : یا فاطمه زهرا ، هنگامیکه می خواهد به شخصی بگوید که مطلبی را درست می گویم ، می گوید: به قرآن مجید ، هنگامی که می خواهد دخترش را عروس کند می گوید قرآنی بیاورید تا یک صیغه عقد شرعی برای شما بخوانیم، حتی بعضی خانواده ها که ظواهر شرع را هم تا حدودی رعایت نمی کنند و به آن پایبند نیستند و عمل نمی کنند هم یک جاهایی که می رسد می بینیم خیلی درون چارچوب و دقیق هستند و می گویند هرچه شرع می گوید و هرچه خدا می خواهد . خوب این یک روزنه امید و یک چراغ سبزی است که به ما می گوید این مردم ته دلشان دین خدا و پیغمبررا دوست دارند و هرچه بیشتر شناخت پیدا کنیم دواتفاق قشنگ می افتد ، هم میفهمیم که واقعا این دین چقدر زیباست وبعد هم خودمان را تطبیق می دهیم . امروز مردم دوست دارند خودشان را با دستورهای بهداشتی تطبیق بدهند برای فرزندشان ازیک پزشک یا استاد تغذیه دو ساعت وقت می گیرند که چرا بچه من غذا نمی خورد، یا تنقلات بیشتر دوست دارد، بین دو وعده غذایی این چیزها را می خورد ، سر سفره به این صورت است، شیر نمی خورد، یعنی مردم می فهمند که تغذیه این بچه را سالم و سر حال و سلامت و خوب نگاه می دارد طبیتا در خصوص مسائلی که به زندگی انسان چه ظاهر و چه باطن او، جسم یا روح او بر میگردد نیز
مردم دوست دارند از یک الگوی بدون استثنا پیروی کنند. در زندگی پیامبراستثنا وجود ندارد اما در زندگی دیگران هست ، مثلا می گوییم این آقا یک فوتبالیست خوب است ولی تا حالا سه تا زن گرفته است یعنی زن دار خوبی نیست، یا این آقا هنرپیشه خوبی است ولی پسر خوبی برای پدر و مادرش نیست دو بار تا حالا پدرش او را نفرین کرده است ، یا این خانم هنرپیشه خوبی است و لی تا حالا زن خوبی برای شوهرش نبوده است شوهر و بچه اش را رها کرده. همه ما استثنا داریم این حجت الاسلام خوب حرف می زند ولی اگر شخصی با من مسافرت بیاید حالش به هم می خورد و می گوید : آقا دیگر شما را نمی خواهیم و حرفهایتان را هم گوش نمی دهیم . اما ما یک کسی را پیدا می کنیم که می بینیم مثل یک منشور از هر طرف که نگاه کنیم جز زیبایی و جز یک الگویی که بی نظیراست ،چیز دیگری نمی بینیم . مثلا شما گل را از هستی حذف کنید می گویم خوب گل را حذف می کنیم چه چیزی جای آن می گذاریم؟ مگر کسی چیزی دارد که جای گل بگذارد؟ نور را حذف می کنیم خورشید را بر میداریم چه چیزی جای آن بگذاریم؟ یک کسی می گوید اگر پیغمبرنبود چه اتفاقی می افتاد خوب همین مثال، خورشید اگر نبود چه اتفاقی می افتاد ، شما مگر چیزی دارید جای خورشید بگذارید؟ یعنی جایگزین پیامبر چیزی در این دنیا وجود ندارد. خیلی از افراد اگر نباشند یک فرد دیگری است کار آنها را انجام دهد یا اصلا گاهی کار، اضافی است ، مثلا در یک خانه شصت متری یا پنجاه متری یک مبلمان یا یک میز نهارخوری و چیزهایی دیگری است شخصی می آید و می گوید این را بردارید و برمی دارید می بینید چقدر جا باز شد ، اینقدر تیر و تخته آوردیم اینجا برای چی راحت شدیم، پاهایمان را دراز می کنیم، اما یک وقتهایی است که یک چیزی را نمی شود حذف کرد این آب را نمی شود از هستی حذف کرد قرآن می گوید و من الماء کل شیئ حی همه چیز به آب زنده است شما این آب را نمی توانید حذف کنید . اگر هم حذف کنید چه چیزی می خواهید جای آن بگذارید. پیامبر مثل آب است ومثل خورشید است و حالا باید به اندازه صیقلی شدن و صیقلی کردن آینه وجودمان به قول علما استفاده بکنیم، بهره بگیریم و نورانی بشویم . بقول حافظ که گفت:
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
هر سرو قد که بر مه و خور حسن میفروخت چون تو درآمدی پی کار دگر رفت

 

 

درسهای مبعث

 


4 - درباره عید مبعث و درسهای آن صحبت بفرمایید .
ابتدا یک شعر از حافظ بخوانم :
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد          حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش می دهد نشان جمال و جلال یار             خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
شما دیده اید یک گردن بندهایی را با عقیق درست می کنند و میگویند این حرزاست یعنی نگهدارنده از همه بلیات است . آن نبی نازنین هم از آسمان بقول حافظ برای ما حرز جان آورده است که جان ما از خطرات محفوظ بدارد ، که اگر کسی به این نکته توجه کند حتما به یک دستاوردهای خوبی خواهد رسید. از بینندگان اجازه می خواهم یک کمی ابتدا راجع به همین عید مبعث و رسالت پیامبرسخن بگویم ، که اصلا به چه علت آمده است ؟ آن هفته اگر یادتان باشد گفتیم ، پیامبر مثل خورشید است ، مثل آب است ، که هیچ چیزی جای آن را پر نمی کند گاهی چیزی جای چیزی را پر می کند، بعضی ها هم اگر نباشند که چه بهتراست .اما او شخصیتی است که مسئولیت و رسالت و مأموریتی دارد که هیچ کس نمی تواند آن نقش را بازی کند. اگر نباشد بقول سهراب دست ما پی چیزی می گردد ، یک جایی دارد که می گوید: اگر مرگ نبود دست ما پی چیزی می گشت. اگر پیامبر نبود چشم و جان ما در پی یک گمشده ای بود. من یک مقدار فکر کردم و دیدم که قرآن یک جایی، بلکه چند جا می گوید : در بهشت هر چیزی دل شما بخواهد به شما می دهیم لهم مایشائون فیها هرچه دلتان بخواهد به شما می دهیم. بقول هاتف در بیت دوم آن ترجیح بند که می گوید :
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق رو آری همه آفاق گلستان بینی
و وسط آن می گوید:
هرچه بینی دلت همان خواهد هرچه خواهد دلت همان بینی
درحالی که در دنیا این چنین نیست ما خیلی چیزها دلمان می خواد ولی نمی توانیم انجام بدهیم، از اینکه فرمودند در بهشت هر چیزی و هر کاری دل شما بخواهد می توانید انجام دهید ، هرجایی دل شما بخواهد می توانید بروید. یا مثلا یک آیه دارد اُکلها دائِم خوردنیهای بهشت دائمی است ، یعنی شما همیشه اشتها دارید برای خوردن . در دنیا یک پرس غذا بیاورند انسان می خورد ، پرس دوم را هم اگر خورد باید برود بیمارستان ، اگرپرس سوم را خورد تیمارستان و پرس چهارم قبرستان . چون واقعا دیگر نمیشود، کشش نیست. اما آنجا واقعا به این صورت نیست ، شما می دانید آدم از خوردن لذت می برد و خیلی از انسانها خیلی چیزها دلشان می خواهد بخورند که نمی توانند. اما در بهشت خوردنی ها همیشگی است و دیدنی ها همه جایی است ، و هیچ محدودیتی نیست البته یک محدودیت است که بعدا عرض می کنم . یک چیزی ما می فهمیم که در این دنیا ما محدود هستیم در یک جایی مانند بیمارستان . دو گروه از افراد محدود هستند یکی آنها که در زندان هستند ، یکی آنها که در بیمارستان هستند . از یک نفر می پرسند در بیمارستان غذا چگونه است می گوید، می گوید از غذا دیگر نگویید حال ما بهم میخورد به او می گویند آنچه که دل تو میخواهد ما بیاوریم ،میگوید نه آقای دکتر منع کرده و گفته است اینها برای من خوب نیست و نباید بخورید . آقا پول دارد ، آشپزهم دارد ، غذای خوب هم برایش درست می کنند، ولی قند خون و چربی و کلسترول و آدرنالین او یک جوری است که نمی تواند یک حبه قند بخورد . خیلی چیزها را نمی تواند بخورد حتی چیزهای طبیعی حالا قند که یک چیز شیمیایی است و در حالت طبیعی هم نباید خورد ، خربزه نمیتواند بخورد ، هلو نمیتواند بخورد یک خورشت فسنجان خوب که حاج خانم درست میکند نمیتواند بخورد ، چون بیمار است . ما از اول با پدر و مادر خود در بهشت برین بودیم که بقول حافظ من ملک بودم و فردوس برین جایم بود جناب آدم آورد در این دیر خراب آبادم،
بعد آنجا یک دسته گلی آب دادیم و مریض شدیم ، ما را فرستادند در این دنیا بیمارستان، گفتند خوب بشوید دوباره شما را همانجا می بریم که هر کاری خواستید بکنید .شما به فرزند خود می گویید پسرم الان تو مریض هستی این شربت را بخور ، این آمپول را بزن خوب که شدی بعد هرچه دل تو خواست بخور ، این فرمول آن است . ما الان اینجا به هرکسی نمی توانیم نگاه کنیم ، بنده به غیر از همسرم به کسی نگاه کنم اشکال دارد ، هم همسرم ناراحت می شود و هم شما ناراحت می شوید و می گویید حاج آقا چشمای خود را درویش کن ، دلم می خواهد نگاه کنم از شما که پنهان نیست ، از خدا چه پنهان ، خیلی چیزها دلمان می خواهد ولی مجاز نیستیم برای ما خوب نیست اگر عاقل باشیم متوجه می شویم . بچه ها وقتی مریض میشوند و دکتر می روند ، به مادر خود می گویند دکتر به من آمپول ندهد خوشم نمی آید . اما آدم بزرگ خودش می گوید آقای دکتر اگر آمپول برای من خوب است بدهید که زودتر خوب شوم او این درد و تلخی را تحمل می کند چون شیرینی زندگی وابسته به تحمل این تلخی است . اینجا خیلی چیزها دل ما می خواهد اما محدودیت داریم بقول حافظ اینجا زندان سکندر است
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
خداوند برای ما یک طبیب فرستاده است ، امیرالمومنین راجع به پیامبرفرموده : طبیبٌ. برای چه کسی طبیب می فرستند؟ برای مریض ،آدم سالم که طبیب نمی خواهد . ادبیات ما مشحون از این نگاه طبیبانه دین است که دین یک طب است ،یک بیمارستان است برای خوب شدن ما و اولیاء خد ا طبیب هستند فقط فرق آنها با طبیب های مادی این است که آنها در مطب خود نشسته اند و ما به آنها مراجعه می کنیم ولی اولیاء خدا خود به ما مراجعه می کنند و هرچه هم برای ما خوب است به ما می دهند . بقول دوست عزیزمان جناب آقای رنجبر که مثال خوبی می زد و می گفت : میدانید ضد طبیب چیست ؟ مخالف طبیب آشپز است و حرف خوبی هم است . شما وقتی می روید رستوران گارسون منوی غذا را مقابل شما میگذارد هرچه می خواهید من برای شما بیاورم و اصلا هم فکر نمی کند که غذایی که شما خواسته اید خیلی چرب است . او می گوید هرچه شما دوست داریم من بیاورم. اما دکتر نمیگوید چه چیزی دل شما می خواهد ، می گوید آنچه من می گویم شما باید بخورید ، چرا چون آشپز می خواهد جیب خودش را پر کند ولی دکتر می خواهد شما را سالم کند و لذا می گوید این برایتان خوب نیست ، این برایتان خوب است .
نگاه هم نمی کند شما خوشتان می آید یا نه ، من دکترهستم و می گویم این شربت تلخ را باید بخورید این آمپول دردآور را باید تزریق بکنید ، خدای نکرده اینجا باید این جراحی را انجام بدهید ، چون این خوبتان می کند . قرآن یک جاهایی از دست ما عصبانی می شود و می گوید عقل ندارید شما نزد عقلا بروید، اینها عقل دارند اینها اولی الالباب هستند. میگوید نزد عقلا بروید یعنی عاقل که باشید با پای خود میروید و می گویید چه چیزی برای من خوب است نمی گویید چه چیزی خوش است ؟ میگویید چه چیزی خوب است . الان دنیا در پی این است که چه چیزی خوش است و چه چیزی نا خوش است . و جمله پایانی این بخش را عرض می کنم قرآن خیلی جاها می گوید ذالک خیرٌ لکم این برایتان خوب است و آن برای شما خوب نیست . به خانم می گوید این روسری را به سر کن ذالک خیرٌ لکم برای شما خوب است. به ما می گوید این کار را بکنید براتان خوباست یعنی دقیقاَ نگاه طبیبانه است . و اگر ما در دنیا خوب شدیم آنوقت خیلی از اتفاقات می افتد.
حالا بعضی ها نزد دکتر می روند ولی دستورات او را عمل نمی کنند اینها چه کاری باید بکنند؟ بسیار نکته خوبی است که من می خواستم مقدمه بخش دوم عرض بکنم .
بیمار عاقل ، کسی است که طبق دستور پزشک عمل کند ، یعنی دکتر می گوید آقا این شربت را شما روزی سه قاشق مربا خوری بعد از غذا بخور، می گوید می شود من سه روز نخورم بعد از سه روز یک ملاقه بخورم ؟ آیا این به نظر شما اثر می گذارد ، آری اما اثر منفی می گذارد . به ما می گویند نماز صبح را باید به این صورت بخوانید ، من یک هفته نمی خوانم بعد می گویم انشاء اله مکه می روم و آنجا قضای آن را بجا می آورم . خانم های جوان گاهی حجاب و پوشش را رعایت نمی کنند ، می گویند انشاءاله پیر شدیم بعد دوتا چادر سرمان می کنیم و دوتا روسری ، اتفاقا قرآن دقیقا برعکس می گوید که خانم های مسن و سالخورده اگر روسری هم نداشته باشند اشکالی ندارد چرا که آدم به آنها که نگاه می کند بیاد مادر بزرگ خود می افتد و گاهی هم بیاد چیزهای دیگر. اما خانم های جوان نه آنها باید پوشش داشته باشند .دقیقا در جامعه ما بعضی ها برعکس عمل می کنند نوه مادر بزرگ ما جلو می آید خیلی سانتی مانتال اما مادر بزرگ خود را می پوشاند . من -خدا اموات شما را رحمت کند- مادر بزرگی داشتم گاهی که با یکی از اقوام می آمدیم ، می دیدم چادر سر کرده یک چشم او هم پیدا نیست ، روزهای آخر که یک مقدار هم چشم او به سختی می دید به او می گفتیم حاجی ننه چرا تو اینقدر خودت را می پوشانید می گفت این نامحرم است ننه می گفتم بابا این پسر خاله ی من است نوه خودت است . این خلاف دستور پزشک است پزشک می گوید باید طبق دستور من عمل کنید این دارو را باید الان بخورید این دارو را با این غذا نخورید . یک پرهیزهایی می دهد.
گاهی حتی دارو را هم می خوریم اما باز اثر نمی کند . می رویم دکتر می گوید به نظر من پرهیزها را انجام نداده اید من نگفتم فلان غذا را نخورید. بقول مولوی:
نگفتمت مرو آنجا که مبتلات کنند               که سخت دست درازند بسته پات کنند
نگفتمت که بدان سوی دام در دام است      چو در فتادی در دام کی رهات کنند
هی می گوید نگفتمت، تمام غزل او با نگفتمت و نگفتمت شروع می شود او چند غزل با نگفتت دارد. حالا دکتر می گوید نگفتمت تو خربزه نخور ، نگفتمت از حمام می آیی جلوی کولر ننشین یا نگفتمت شب تا صبح کولر را روشن نگذار رو اندازت کنار می رود باد می خوری .
قرآن ظاهرا گفته است که هرچه شما بخواهید در آن دنیا موجود است اما من الان از یک کودکی کلاس دوم ابتدایی سوال می کنم می گویم عزیزم چه چیزی دلت می خواهد ؟ او چی می گوید ، می گوید یک دوچرخه ، یک ماشین کوکی ، یک هواپیمای کنترلی ، شرینی و شکلات و یک خورده خوردنی و اسباب بازی. اما اگر به او بگوییم باباجون درس خوب بخوان انشاءاله اگر امسال این کلاس را قبول شدی و نمره های خوب آوردی یک دختر خوب برا ی تو می گیرم میگوید که پدر دختر برای خودت بگیر، برای من همان قول دادی دوچرخه دنده ای بخری بخر.
سطح آمال و تفکرات او خیلی پایین است او می گوید من محدود نیستم هرچه دلم بخواهد بابام برای من می گیرد ولی آن چیزی که دل او می خواهد محدود است، چون تفکرات و چشم انداز محدود است . از گدای سر خیابان بپرسید چه چیزی دل شما می خواهد می گوید شما یک ده هزارتومان بمن بدهید دیگر هیچ نمی خواهم . اما هیچوقت او آرزو می کند که ای کاش من یک دیوان حافظ خطی قرن نهم را داشتم ؟
فکر او به اینجا قد نمی دهد. روزی مرحوم آیت اله مرعشی نجفی در خیابان دستفروشی را دید که کتاب می فروخت چون کتابشناس بود نگاه کرد ویک نسخه منحصر به فردی که شاید در دنیا دیگر از آن نباشد را دید گفت قیمت آن چند است؟ گفت هزار تومان ، صد تومان ، حالا آنروز هر چقدر ، دید پول ندارد گفت عبای من صد تومان ارزش دارد من این عبای خود را می دهم به شما این کتاب را به من بدهید فروشنده گفت پس خود شما چی گفت باشد عبای من فدای این مطلب علمی ، سطح فکر او اینگونه است. حافظ می گوید تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست
یک جای دیگر هم می گوید:
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سرکوی تو برفت از یادم
همشهری شیرین سخن او ، سعدی هم دارد که :
برادرانه بیا تا که قسمتی کنیم رفیقا          جهان وهرچه در آن است از تو،یار از من
اگر کسی فکرش در این حد باشد اینگونه تقسیم می کند. بعضی ها می گویند این قرآن شما بچه بازی است مدام از خوردنی ها و پوشیدنی ها و عیش و نوش ها و عیاشی ها می گوید: حوری می دهیم ، چیزهای دیگر می دهیم اما تو همه قرآن را نخوانده ای چون فکرتو همین قدر است به تو اینطور گفته است فکر خود را بالا تر ببر خبرهای دیگر هم است ورضوانٌ من اله اکبر ندیدی یک لبخند رضایت مندانه یار که بر لبش بنشیند از همه ی آن حور بالاتر است این را هم دارد . آنجا که بهه انسان گفته اند هیچ محدودیتی نیست واقعا هیچ محدودیتی نیست .
یکی از فلسفه های بعثت همین است که پیغمبر آمده سقف خواسته های ما را بالا ببرد ، یک چیزهایی نشان ما بدهد.عشق یعنی یک هوس اما بزرگ، یعنی یک هوس بزرگ در سر ما بیاورد و به ما بگوید که نه اینها عطای حقیر است. دیروز یک برنامه ای بود خدمت دوستان شبکه یک آنجا عرض کردم امروز هم خدمت بینندگان عزیز برنامه سمت خدا عرض بکنم : حدیثی پیامبر فرمود که خیلی هم زیبا است، واقعا جا دارد من اینجا یک شماره حساب اعلام کنم که هرکه خواست این حدیث را گوش کند باید اول یک مبلغی به این حساب واریز کند، که ما بدهیم به فقرا و مستمندان یعنی انقدر این حدیث ارزشمند است. توی بعضی از کلاس های ان ال پی که می روند اینها کسی حق ندارد مجانی استفاده کند همه موبایل ها را خاموش می کنند و کسی نباید این کلاس را ضبط کند چون کلاسِ کلاس خیلی بالا است . حالا ما اینجا آتش زدیم به مال خود و مجانی اطلاعات می دهیم ولی حالا اگر کسی وضع مالی اش خیلی خوب بود می تواند بدهد . گاهی بعضی خانواده های فقرا ومستمندان به من مراجعه می کنند برای صد هزار تومان و دویست هزار تومان . دیروز یک خانم زنگ زد زندگی مستمندانه ای دارند، یک دخترایشان هم تصادف کرده است ،پول جراحی او را هم ندارند آدم دلش برای آنها می سوزد. بعد یک عده چه بریز و بپاش هایی دارند. یکی از درسهای پیامبر هم همین است که هوای هم را داشته باشید که حالا یک روز هم مفصل به آن خواهیم پرداخت . به تعبیر بنده دینداری ما مثل این وسایل باید استاندارد باشد . خب حدیث این است که روزگاری بود که همه سقف نگاه ما تا گردن شتر می رفت ما شترچران بودیم ، شتر بان بودیم ، شتردار بودیم ، نگاه ما پایین که می آمد معذرت میخواهم به پشگل و پهن شتر بود بالا هم که می رفت به گردن و سر شتر بود، اما امروز نگاه ما رفته به خورشید و ماه، یعنی
خیلی این آموزه ها سر ما را بالا برده است و سطح توقع و درخواست های ما خیلی بلند شده است ، چشم انداز ما خیلی بلند شده است. ما امروز ظهر که می شود به آسمان نگاه می کنیم که خورشید وسط آسمان آمده است برویم با یارنازنین گفتگویی بکنیم . اول عید ماه رمضان که می شود همه روی پشت بامها دارند دنبال ماه می گردند. اول عید فطر یک آقایی آمده بود روی پشت بام هی نگاه می کرد خانم او گفت دنبال چی می گردی گفت ببینم ماه را می بینم ، خانمش گفت ماه که روبروی تو ایستاده و خلاصه بقول مولوی گفت که :
کرده آهنگر جمال خود سیاه تا که شب آید ببوسد روی ماه
و اگر واقعا این دین هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشد جز همین یک حدیث که ما چی بودیم و چی شدیم کجا بودیم و کجا رفتیم کافی است. این دین سر انسان را به آسمان می برد . البته یک آدم هایی هم هستند که همه لذت ایشان زمین است بقول شاعره معاصر ما که گفت :
هرگز از زمین جدا نبوده ام با ستاره آشنا نبوده ام
خوب آن هم یک قفسی است برای آدمهای کوچک یک پرنده که توی قفس بدنیا می آید در قفس بزرگ می شود و در قفس هم می میرد ، او خیال می کند همه دنیا قفس است وفوقش آن اتاقی که قفس او در آنجا آویزان است ، نمیداند دنیا چه خبر است ، چه جنگلها ،چه نهرها ،چه دریاهایی دارد ؛ پس پیامبر آمده است که آن پنجره را جلوی چشم ما باز کند . سهراب یک جایی می گوید:

من وضو از تپش پنجره ها می گیرم . می گوید من وقتی وضو می گیرم یک صدایی و یک لرزشی می آید ، یک پنجره ای جلوی من باز می شود ، که می روم به یک جایی که آنوقت سنگ از پشت نمازم پیدا است ، وقتی نماز می خوانم ، آدمها را دیده اید وقتی سی تی اسکن می برند وجود او مثل بلور می شود هر چیز خلاف باشد از آن پشت پیدا است . میگوید من وقتی با منبع نور ارتباط برقرار می کنم ، چون نماز با منبع نور ارتباط برقرار می کند یک نوری می زند و وجودم بلور می شود، اگر یک تکه سنگ پشت سر من باشد تو آن را می توانی ببینی ، منتها اگر انسان بتواند در نماز یک چنین حالی پیدا کند که
در نمازم خط ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
- برای شناخت پیامبر چه کاری باید انجام دهیم و سیره پیامبر را بشناسیم ؟
برای شناخت پیامبر، باید از کلی گویی بپرهیزیم ، پیامبر انسان خوبی بودند، خیلی انسان بزرگی بودند،خیلی انسان وارسته ای بودند ،خیلی نازنین بودند اینها حرفهایی است که همه می فهمند و هیچکس هم نمی تواند چیزی بگوید. اما مثل این آبی که لوله کشی شده داخل منزل ما شما میدانید پشت سد کرج و سد لتیان چند میلیون مترآب مکعب است ، اگر این آب یکسره به خانه ما بیاید ، خانه ما را آب می گیرد اگر لوله را دو اینچی بگیریم بازهم نمی توانیم استفاده بکنیم چون لوله های آب منزل نیم اینچ است که می تواند این لیوان را پر شود اگر دو اینچ باشد این لیوان را آب می برد یعنی پیامبر وجودش گاهی مثل آن آب پشت سد لتیان و کرج است ولی ما باید به اندازه هم توان و هم نیازمان استفاده کنیم. مثلا یک کسی مزرعه دو هزار هکتاری دارد و می خواهد مزرعه اش را سیراب کند نیاز به سه اینچ آب دارد. به نظر من توجه کنید نیاز خیلی مهم است یک کسی می گوید ای خدا چرا به من فلان چیز را ندادی خوب تو ظرفیت آن را ایجاد نکردی. که تویک دست آوردی گفتی خدایا دو کیلو گیلاس درون آن بریز خدا می گوید : من دو میلیون کیلو گیلاس دارم ولی داخل دست تو جا نمی شود تو یک ظرف بیاور ما آن را پرکنیم. می گویند یک گدایی رفت پیش خدا روز قیامت خدا به او گفت چه چیزی آوردی گفت چه چیزی آوردی چیست، ما توی دنیا که بودیم چیزی نداشتیم حالا هم که آمدیم پیش خودت میگویی چه چیزی آوردی، من چیزی نداشتم، گفت نه می گویم ظرف چی آوردی ما آن را پر کنیم، گفت: این کشکول ما ،گفت بگیر پرش کن، اگر ما بتوانیم ظرف و ظرفیت را در وجود خودمان ایجاد بکنیم، آنوقت این وجود خیلی آب حیات دارد که به ما بدهد. مهم این ظرف است، با کوشش است که کشش را هم می تواند متناسب با خودش جذب کند .این نکته را خیلی ها فراموش می کنند متاسفانه ! مدام می گویند : خدایا بده، خدا می گوید : من که دارم می دهم ، تونمی توانی بگیری. مثلا این امواج ماهواره وجود دارد ولی خیلی از تلویزیونها نمی توانند بگیرند، دیش میخواهد، ریسیور میخواهد ، ال ام بی میخواهد و خیلی چیزهای دیگر، یعنی گیرندگی باید اول مهم باشد امکانات وشرایط فراهم شود و بعد هم به اندازه ظرفیت داده میشود. من با فرزندم به یک صورت حرف میزنم با شما یک صورت صحبت می کنم با استادم یک صورت و با یک ادبیات و با یک احترام صحبت می کنم . یک کسی می خواهد به فرزندش ابراز محبت کند بغلش می کند شکلات به او می دهد ، اما به استادش که نمی تواند همین طور یک شکلات بدهد و بگوید استاد این دلیل بر اینکه من خیلی شما را دوست دارم . طبیعتا بی ادبی میشود . باید این ظرفیتها را شناخت و از آن به تعبیر بنده لوله کشی کرد و اونوقت سر سفره آورد ، یعنی اگر آن آب پشت سد کرج را به این صورت سر سفره بیاوریم خیلی برای ما گوارا می شود حالا با این مقدمه در اختیار شما هستم .

3 - راجع به بهداشت فردی پیامبر توضیح دهید .
راجع به بهداشت بینندگان حتما توجه دارند که یک چیزهایی است که کهنه نمی شود ، مثل بهداشت ، مثل نیاز مرد به زن و زن به مرد ، اینها با تحولات عوض نمی شود نیاز ثابت ما است، اتفاقا پیشرفت هم می کند. یعنی روزی بود که بشر لوازم بهداشتی اش دوش گرفتن بود، گاهی هفته ای یکبار، دوش هم که معنایی نداشت یک شستشویی بود با آبهایی نه چندان تمیز و بهداشتی و از سر ناچاری و عدم تحمل، یعنی آدم خودش هم خودش را دیگرنمی توانست تحمل کند. تا رسیدیم به امروز که هر کسی صبح می خواهد بیاید بیرون باید یک دوش بگیرد حتی در فصل غیر گرم و از انواع ادکلن ها و از انواع شوینده ها استفاده بکند و مسواک زده و واکس زده تا بتواند در نظر مخاطب خود، حتی فرزندش و همسرش زیبا جلوه کند و پاکیزه باشد تعبیری که از امیرالمومنین نقل میشود که : به پیامبر پاک و پاکیزه خود اقتدا بکنید، یعنی حضرت علی (ع) توجه دارد که این پسوند برای پیامبر یک پسوند کهنه نشدنی است . حالا من این کتابی که دوست عزیزمان با تحقیق از پانصد منبع روایی و تاریخی شیعه و اهل سنت تحریر کردند و درانتهای هر فصلی منابع و مواخذ آنرا نیز آورده اند معرفی میکنم. من از این کتاب به نام همنام گلهای بهاری که چقدر هم اسم زیبایی برای این کتاب انتخاب کرده اند استفاده میکنم . نویسنده آن جناب آقای سیدی هستند که ادبیات آن نیز بسیار زیبا است. دراین کتاب یک مقدمه کوتاهی کنار حرم پیامبر نوشته شده که با یک بیت از مخلص کاشانی شروع میشود:
چه احتیاج به عطر است آن پریرو را به گل ضرور نباشد گلاب پاشیدن
قطره چگونه حکایت اقیانوس را بگوید ، شب چگونه سحر را نقاشی کند، دره چگونه چگاد آسمان سای را بسراید و خار سیاه چگونه داستان غنچه آتش رخ را باز گوید؟ من قطره دانش هستم و تو اقیانوس ، من شب خجلتم و تو سحر سرافرازی، من دره تهی هستم و تو چکاد سرشاری، من خار سیاهم و تو غنچه شکوفای انسانیت هستی ، چگونه ترا بسُرایم جز آنکه با زبان اشک احساس خویش را بیان کنم که کلیم کاشانی گفته است: دیده عزیز است از سرشک جگر گون، قیمت خاتم به اعتبار نگین است . نه ماه در لابلای پانصد کتاب بدنبال عطر وجودت دویده ام گاه از شوق شکفتم و گاه از دریغ شکستم و پس از آنهمه، امروز در برابر ضریح تو نشسته ام در پنج یا شش متری مزاری که آفتاب را در آغوش کشیده است . با هراس از گزمگان چفیه به سر، بی صدا اشک می ریزم و با هراس در این کاغذ سپید نقش احساس خویش را می زنم. دریغ و درد دلم را مچاله می کند وقتی همه وجودم چشم می شود و دزدانه از لابلای ضریح تو نگاه می کنم و انبوه خاک و غبار را می بینم که قبرت را فرا گرفته است. آیا روزی اجازه خواهند داد تا با مژگانمان آنرا بزداییم و چشممان غبار عشق را سرمه کشد ، اینک برابرم خفته ای، آه نه ، که تو بیداری و ما خفته در بستر غفلت ، چشمانت هنوز نگران جاهلیت قرن بیست و یکم است .عزیزا ما را از شب جهل به سپیده دانایی مهمان کن. دستان آلوده ما را بگیر و راه و رسم چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما بیاموز. آفتاب وجودت را بر ما بتابان تا یخ های خودخواهی ما را ذوب کند. مرداد 1382 خورشیدی مدینه منوره مسجدالنبی حسین سیدی
در این سه شنبه هایی که انشاءاله توفیق داشته باشیم خدمت بینندگان باشیم در برنامه سمت خدا، منبع و مأخذ ما این کتاب است و از سیره فردی و اجتماعی و اخلاقی پیامبر انشاءاله نکاتی را انتخاب کنیم و همچون تاج گلی به بینندگان هدیه کنیم.
صحبت از بهداشت فردی است ، یکی از تأکیدات فراوان دین ما بهداشت است. یعنی کسی که می خواهد به مسجد برود، بیرون برود یا سرکار برود یا کنار همسرش قرار گیرد باید بهداشت داشته باشد . پیامبر به شدت تأکید می کردند باید تو نظیف و تمیز و خوش بو باشی، پیامبر بیشترین هزینه زندگی را خرج عطر می کردند. خیلی عجیب است و من یک گزیده ای را انتخاب کرده ام از مسواک زدن پیامبر، بهداشت دهان و دندان، چیزی که امروز اطبا میگویند بسیاری از بیماریها از دهان شروع میشود و از دندان آغاز میشود. بسیاری از دندان دردها باعث دردهای غیر دندان درد میشود، یعنی خیلی از سردردها به دندان مربوط است ،خیلی از مشکلات بینایی به دندان مربوط است و ارتباط ارگانیکی که خدا در همین یک محفظه کوچک قرار داده که گاهی مثلا شما حس می کنید دندان شش سمت راست فک پایین شما درد می کند بعد می روید پیش پزشک وقتی یک عکس می گیرد یک کارد و چاقو بر می دارد دندان چپ سمت چپ فک بالا را درست می کند و می گوید من می دانم که اینها چه ارتباطی با هم دارد تو فقط بشین و تماشا کن. حالا ببینید پیامبر چه می فرمود: هیچگاه جبرائیل نزدم نیامد جز آنکه مرا به مسواک سفارش می فرمود .اگر مردم از فوائد مسواک آگاه بودند آنرا با خویش به بستر می بردند . امروز خیلی ها می خوابند موبایلشان را زیر سرشان می گذارند ، پیامبر می گوید نه ، مسواکت را بگذار و موبایلت را خاموش کن . پیامبر فرمودند اگر سخت نبود برای امت من هر آینه مسواک را واجب می کردم . چون می دانید اگر واجب بود خیلی از ما تنبلی می کنیم و با نزدن مسواک یک گناهی را مرتکب می شویم. چون دل پیامبر مهربان است و نمی خواهد ما گرفتار بشویم تا همین حد گفته است . منتها یک نکته من همینجا عرض کنم، یک کسی می گوید خوب آقا دیگران هم مسواک می زنند ،غربیها و بی دینها و کمونیستها مگر این مال دین ما است؟ نکته لطیف آن اینجاست که پیامبر می گوید یا علی با هر وضویی که برای نماز می گیری مسواک بزن و در انتهای این فصل دارد دو رکعت نماز با مسواک ، برتر از هفتاد رکعت نماز بی مسواک است . من یک وقتی یک جایی گفتم نماز صبحهایی که ما ماه رمضان ها بعد از سحری می خوانیم هفتاد برابر صواب آن بیشتر هست از نماز صبح های دیگر. بصورت یک مسابقه ای برای مخاطبین گفتم که چه کسی می داند چرا ؟ یک کسی گفت چون اول وقت است ، چون نماز جماعت می خوانیم ، چون روزه داریم و ... گفتم نه اینها دلیل نیست یک انسان لطیفی گفت چون آقا سحری که می خوریم مسواک می زنیم. ببینید دیگران می گویند مسواک بزن دهانت خوش بو می شود بیماریها از بین میرود اینها همه است، اما وصل کردن یک حرکت زمینی به آسمان، کار پیامبر است. این مسواک را شما فقط برای بهداشت دهان و دندان نبینید، این پیش خدا شما را محبوب می کند. مثلا یک آقایی سر سفره عقد کت و شلوار می پوشد چه رنگی؟ می گوید من این رنگ را دوست دارم اما به عروس خانم می گوید ،من این رنگ را خودم دوست داشتم ولی چون فهمیدم شما هم این رنگ را دوست دارید بخاطر دل شما این رنگ را انتخاب کردم نه بخاطر دل خودم. تا برسد به یک جایی که بگوید راستش من از این رنگ خوشم هم نمی آمد فهمیدم شما رنگ صورتی دوست دارید کت و شلوارم را این رنگ انتخاب کردم خوب اینجا عروس می فهمد که خیلی به او احترام می گذارد .
میگوید خدایا من برای بهداشت و نظافت و از اینجور چیزها مسواک نمی زنم ،چون تو دوست داری این کار را می کنم .این سمت خدایی که هست اینکه آدم هر کاری را برای خدا انجام دهد . بالاخره مثل یک قطب نمایی که توی این اقیانوس یک نفر دارد میرود از آن استفاده می کند. ما سوار یک لنج شده بودیم از بندرعباس برویم قشم یک جایی دیدیم همه طرفمان آب است هیچ خشکی نیست گفتم خدایاچه کار کنیم ، دیدم مقابل این آقا یک قطب نما است ،شمال و جنوب و شرق را نشان می دهد و این با استفاده از آن جلو می رود این فرد دیگر نمی گوید چشم من تیز است ، کجا را ببیند هر طرف را ببیند آب است ،اینجا فقط این قطب نما است که انسان را می برد به سمت درست . یک کسی می گفت من خدا را قبول ندارم یک عالمی به او گفت آقا اشکال ندارد انقدر مرد باش همینجور قبول نداشته باش وقتی هم از دنیا میروی روز قیامت در مقابل خدا می ایستی بگویی من که تورا قبول ندارم اگر تا آنروز بتوانی جلو بروی خیلی است و هنر کردی، ولی فکر نمی کنم یک روز یک جایی می رسی که می بینی جز خدا کسی نبوده دست تو را بگیرد. قبل از اینکه به آن درجه برسی بیا . یک وقتی یک عزیزی مریض شده بود رفتیم عیادت او ، در بستر دراز کشیده بود می گفت آی خدا، این فرد پایش بنده خدا شکسته بود (خدا انشاءاله همه بیماران شفا بدهد ) می گفت آی پایم آی خدا من یک دفعه خنده ام گرفت ،ما هم که آدم حسابی نیستیم از درد دیگران یک دفعه خنده مان می گیرد گفت: پسر عمو می خندی ،گفتم واله این خدا در بیست و چهار ساعتی که از ما می گذرد به هفت یا هشت بار ای خدا قانع است که ما او را صدا کنیم ولی گاهی نمی کنیم حالا انقدر دوستمان کاری کرده که هر ثانیه ده بار بگوییم ای خدا و ایشان هم خنده ا ش گرفت . وقتی به این صورت شد اصلا کار خدایی شد چهره دیگری پیدا می کند . بقول آن دوست ما مثل این اسانسی است که می زنند به مواد شوینده ، مواد شوینده بوی طبیعی خودش بوی مطبوعی نیست ولی آن اسانس خیلی آنرا خوش بو میکند، ما خودمان طبیعت خودمان خیلی خوش بو و معطر نیست، لجن هستیم ، خدا میگوید گل اصلی شما از یک لجن بوده است بعد هم نطفه ی گندیده شده اید و نجس و آلوده ، ولی آن اسانسی که از وجود من زدید شما را پاک می کند. تا به جایی میرسد که یک عده جسمشان هم مثل روحشان جاودان می شود. می گویند قبر فلان عالم را شکافتند پانصد سال پیش از دنیا رفته کفن او هم نپوسیده . مولوی این را تشبیه می کند به روح و گفته: که جسمشان را هم از نور سرشته اند تا زروح و از ملک بگذشته اند .یعنی چطور روح جاودان هست جسم هم جاودان می شود. اگر این جسم را ما با قوانین طبیعت سازگار بکنیم ، قوانین طبیعت قوانین بهداشتی است شما می بینید برگ درخت خودش خودش را پاک می کند. در شمال یک گیاهی است بنام گزنه که خیلی ها آشنا هستند ولی الحمداله به دستشان نخورده من بچه بودم گزنه به دستم خورده، سرخ می شود می خارد می سوزد، کناره گزنه یک گیاه دیگری می روید که ما به زبان محلی به آن چماز می گوییم یا پِلُم به زبان مازندرانی اگر گزنه به شما زد همان چماز یا پلم را می چینند می مالند روی آن ،خارش را خنثی می کند. می گویند اگر توت سرخ چیدی که دست تو سرخ شد ، با همان برگ توت دست خود را بشور سرخی اش گرفته می شود. این خدا در طبیعت اصلا بهداشت را همانجا کنارش گذاشته است، شوینده را گذاشته است . ما اگر توانستیم با این طبیعت همگام بشویم آنوقت دیگر رو به پوسیدگی نمی رویم و حتی جسم مان جاودان می شود .حالا دو یا سه نکته دیگر در این مسواک هست که در فراز بعدی عرض می کنم.
راجع به بهداشت فردی صحبت می کردیم، علی الخصوص درخصوص مسواک ، چند تا حدیث را اینجا ترجمه کرده جناب آقای سیدی : یکی اینکه محبوبترین دهان نزد پروردگار خوشبو ترین دهان است ، یک چیزی اینجا بگویم، ماه رمضان نزدیک است شب احیاء یک شبی است که همه مهمان خدا هستند و خیلی از آدمهایی که در طول سال در مسجد و محراب پیدایشان نمی شود یا حالا نمی گوییم با خدا قهرند، وقت ندارند بیایند آن شب می آیند، چون شب آشتی کنان است و همه از آشتی خوششان می آید ،بخصوص که بقول مولوی هیچکس آن شب به سابقه خودش نگاه نمی کند همه می خواهند به سابقه خدا نگاه کنند چون سابقه خدا سابقه درخشانی است ولی سابقه ما سابقه خوبی نیست .
آنوقت یک کسی می گوید خدایا من تا صبح دعا کردم الغوث گفتم چرا خبری نمی شود ؟ چرا دعا مستجاب نمی شود ؟ فرشته ها می آیند و می گویند : میدانی چرا نمی شود . بخاطر اینکه دهان تو بد بو بود ،این دهان تو مثل موبایلی که روشن باشد جلو یک ضبط و پخش نویز می اندازد و دیگر شما صدای این رادیو را نمی شنوید ، توی ماشین دیدید وقتی موبایل می خواهد زنگ بزد حتی قبل از زنگ نویز آن می افتد و دیگر شما صدای رادیو و صدای آن مجری و برنامه را نمی شنوید، خدا می گوید یک صدایی می آمد شب احیاء منتهی واضح نبود ،من نمی فهمیدم شما چه می گفتی ، آی خدا چطور شما متوجه نمی شدی . می گوید : چون توی این دو ساعت دهانت بو می داد و اوضاع بغل دستی شما خیلی ناجور بود . محبوبترین دهان نزد آفریدگار خوش بوترین دهان است. اما راجع به سیره پیامبر ، پیامبر هر شب سه بار مسواک می زد قبل از خواب بعد از بیدار شدن و پیش از رفتن به مسجد برای نماز صبح .تا مسواک نمی زد نمی خفت. بعد فوائد مسواک را آورده می فرمود: در مسواک زدن دوازده فایده است، اول خشنودی آفریدگار، پاکیزگی دهان ، سپیدی دندانها، نابودی کرم، کاستی بلغم ، اشتها آوری، افزون شدن نیکی ها، خیلی عجیب است ! همان چیزهایی است که ما گاهی نمی فهمیم ، من توی هواپیما نشستم از کجا می دانم با این موبایل که صحبت می کنم، چه نویزی دارد توی کابین خلبان می اندازد، نگویید : آقا ما یواش زیر عبایمان می گیریم یا زیر چادر و مانتوی خود، بحث این نیست که مهماندار می بیند ، آنجا پارازیت می اندازد و اثرش را می گذارد . سنت پذیری، اصلا ادا در آوردن خودش یک عالمی دارد ، گاهی دیده اید بچه ها ادای بابا بزرگها را در می آورند آدم از آن خوشش می آید دیدید بچه دارد نماز می خواند ، حالا دمر می افتد و سجده می کند برای اینکه ادای یک آدم بزرگ را در می آورد ،آدم خوشش می آید . تأثیر بعدی : حضور فرشتگان و استحکام لثه ها ، و حدیث ادامه دارد دندان هایتان را خلال کنید ، فرمودند برای فرشتگان چیزی منفور تر از آن نیست که در دندانهای کسی باقیمانده غذا را ببینند ، خوب چرا فرشتگان به خانه ما نمی آیند معلوم است دیگر ما اینجا یک آلودگی گذاشتیم ، شما وقتی یک میهمان می آید اتاقتان را آب و جارو می کنید ، تمیز می کنید ، اسپری می زنید که خوش بو باشد فرشتگان هم جایی که خوش است ،تمیز است ،نظیف است می آیند ، منتها فرشتگان چون یک موجوداتی هستند که باطن ها را هم می بینند ،ما فقط همین ظواهر را می بینیم ، می گوییم خوب الحمد اله صورت شما خوب تراشید و خیلی ادکلن زده اید، این خانم چکار کردن آرایش کردن ، ولی آنها متأسفانه یک مقدار باطن را هم می بینند، مثل اینکه یادتون است موقعی که بچه بودیم یک وقتی شکولاتی ، تخمه ای چیزی می خوردید یواشکی دور از چشم مادرمان می گذاشتیم زیر فرش،پشت پشتی و موقع اسباب کشی معلوم می شد ای وای چرا اینجا کثیف است ، مادرمان میگفت اینها چیست ؟ بعضی ها که بیچاره ها سیگارشان را هم آنجا خاموش می کنند آنها که هیچی . و آن زیبایی ها و آن ظرافت ها وآن نظافت ها میتواند فرشتگان را جلب کند، این است که می فرمود فرشتگان چیزی برایشان منفور تر از این نیست و بعد هم فرمودند دو رکعت نماز با مسوارک بر تر است از هفتاد رکعت نماز بی مسواک است . یک جمله ای هم نهی دارند که نمی دانم دلیلش را حتما اطبا باید اینجا بگویند با همه این سفارشی که در باره مسواک زدن می کرد ، می فرمود در حمام مسواک نزنید ، حالا علت آن چیست نمی دانم . و این دین ما است پیامبر ما است که اگر کسی او را ببیند شیفته این آدم می شود یعنی آنقدر همین چهره ، همین به تعبیر بی ادبانه من همین دکوراسیون همین چیزی که امروز به آن دیزاین می گویند، سرشار از جذابیت است کافی است کسی از بوییدن بوی خوش، بوی گل استعفا نداده باشد. آن آدمهایی که استعفا داده اند دیگر ما به آنها حرفی نمی توانینم بزنیم ، چون چاره نداریم قرآن می گوید که : از این یهودیان و مسیحیان غافل نشوید ، اینها درسته مسلمان نیستند ولی انقدر آدمهای خوب توی اینها است ، نگویید آقا چون تو مسلمان نیستی ، تو آن طرف جوب من این طرف جوب. تز قرآن این نیست ، می گوید یک کیسه پول بدهید به بعضی از اینها یک ریال درآن دخل و تصرف نمی کنند . همه را مثل یک امانت دار نگاه می دارند، راجع به یهودیان است این آیه ،ولی بعضی از آنها هم هستند یک قران هم به ایشان بدهید یک ناخنکی به آن می زنند. پس انسانهای خوب همه جا است، به قول حافظ :
هرکجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگستان کنند
هرکجا یک شاخه گلی شما دست یک کسی ببینید، هرکسی باشد هرچی باشد از بوی آن خوشتان می آید. ما چند روز پیش یک سفری داشتیم به جزیره زیبای کیش ، برای اولین بار بود ما تا حالا نرفته بودیم آنجا، احساس می کردیم اگر برویم کیش، مات می شیم و رفته بودیم یک سوغاتی بخریم برای بازماندگان ، یک کسی می گفت آقا صبح آدم شاد می آید بیرون و غروب شادروان بر می گردد، حالا ما داشتیم شاد روان بر می گشتیم ، گفتیم برای بازماندگان یک چیزی بخریم ، یک آقایی توی یکی از این فروشگاههای بزرگ کیش گفت آقا راستش را بگویم من خیلی دین ندارم ، ولی از بعضی از حرفهای شما توی تلویزیون خوشم می آید . این حرف من نیست ، این حرف دین است پس تو بدان که این دین جاذبه دارد ، تو هم اشتباه می کنی می گویی من دین ندارم ، دین داری ولی خود تو خبر نداری.
فکر می کنم از این بحث بهداشت فردی چند نکته دیگر مانده که باید هفته آینده عرض بکنیم .راجع به نحوه لباس پوشیدن ، نحوه حتی گاهی استحمام ، استفاده از بوهای خوش ، برخورد با دیگرانی که با ما ارتباط دارند و بعد انشاء اله اخلاق اجتماعی را می گویم.
10 - سیره اخلاقی پیامب


:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: سمت خدا نقویان"مبعث ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 29 فروردين 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: